1176- بازم مکتب‌خونه :دی

ساخت وبلاگ

زمستون بود. تالارِ؟ کدوم تالار بود اینجا؟ فکر کنم تالار سه. چهارمین تالار از سمت راستِ درِ ورودی. همیشه وقت بیدار شدن و صبحانه خوردن و حاضر شدنمو جوری تنظیم می‌کردم که به موقع سر کلاس باشم. به موقع ینی نه دیر، نه زود. خارجکیا میگن آن‌تایم. ساعت هفت و بیست و نه دقیقه است و یک دقیقه‌ی دیگه استاد درسو شروع می‌کنه. استاد صددرصد دلخواهم، که بین درسش چند دقیقه بهمون وقت استراحت می‌داد و تو این فاصله حرف می‌زد برامون. نصیحت، قصه، حکایت، خاطره، آیا می‌دانید و حتی شعر. یه بار گفت بچه‌ها گله‌ای زندگی نکنید. کاری به بقیه نداشته باشید که چون فلانی فلان مسیرو رفت منم برم پشت سرش. خودمون تصمیم بگیریم و مسیرمونو خودمون انتخاب کنیم. قرار نیست همه‌ی نمره بالاها و رتبه‌های بهتر پزشکی و حقوق و برق بخونن. بقیه‌ی رشته‌ها هم به آدمای باهوش نیاز دارن. برین اونجاها رو پر کنین.

داشتم مکتب‌خونه رو شخم می‌زدم و تحقیق و تفحص می‌کردم درسایی که به دردم می‌خورن و بهشون علاقه‌مندم رو دانلود کنم ببینم باسواد شم معلوماتم بره بالا که یادم افتاد اون ترم که اِلِک۲ و اس‌دی و آمار داشتم یه عده با دوربین و میکروفون و تجهیزات میومدن کلاسمون و جلساتو ضبط می‌کردن و لابد می‌بردن می‌ذاشتن سایتشون. اون موقع هنوز این مکتب‌خونه رو خوب نمی‌شناختم.

هویجوری شانسکی یکی از فیلمای آمار و احتمالو دانلود کردم تجدید خاطره‌ای بشه برام که یهو یه لبخند پهن نشست رو صورتم. ما تصور شفاف و دقیقی از دانشگاه‌های دهه‌ی هفتاد و جوّ کلاس‌های پدر و مادرامون نداریم. جز اون چند سکانسی که از ریختن و پخش و پلا شدن جزوه و عشق و عاشقی تو فیلما و سریالا دیدیم و می‌بینیم. که افسانه‌ای بیش نیست :دی. الان من می‌تونم اینو نشون نوه‌هام بدم بگم ببین، ببین منو. این منم ننه. بعد آه بکشم و بگم اینجا بیست سالمه. اونا هم بگن تکون نخوردی عزیز :دی



...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bnebulab بازدید : 197 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 14:28