یک. بعضی وقتا از جوابای بچهها عکس میگیرم و یادگاری نگهمیدارم. مثلاً وقتایی که در جوابِ سؤالِ یه اثر از سعدی نام ببرید مینویسن دیوان حافظ. نه یه نفر، بلکه چند نفر.
دو. یه بار یکی از همکارا که متوجه شده بود برگهها را با خودکار سبز تصحیح میکنم گفت قانونش اینه که بار اول با قرمز تصحیح بشه و بار دوم با سبز. گفتم من چنین چیزها ندانم. سبز بهم آرامش میده و با سبز تصحیح میکنم همچنان.
سه. تا حالا کسیو از کلاس بیرون انداختم؟ بله. چجوری؟ درس میدادم؛ گوش نمیداد و حواس بقیه رم پرت میکرد. تذکر دادم و به کارش ادامه داد. بهش گفتم بره دست و صورتشو بشوره و نیم ساعت دیگه بیاد. بچهها گفتن نیم ساعت دیگه که زنگ میخوره. گفتم میدونم. دارم به محترمانهترین شکل ممکن بیرونش میکنم.
چهار. بچهها رو با فامیلیشون صدا میکنم. یکی به این دلیل که تلفظ اسمشون سخته و عجیب و غریب و بیمعنیه و یکی هم به این دلیل که اسم کوچیک صمیمیت میاره. نمیخوام صمیمی شم. حالا این وسط دو نفر هستن که فامیلی یکیشون محمده، یکیشون رامین. یادی کنیم از پستِ چجوری رامین صداش کنم آخه؟
پنج. یکی از دانشآموزا برای گرفتن کارنامهش به جای والدینش، عموی مجردشو فرستاده بود
مدرسه. عموشم گیر داده بود که با خانم فلانی کار دارم. خانم فلانی که معاون مجرد و خوشگل مدرسهمون باشه هم قایم شده بود که من قصد ازدواج ندارم.
شش. یه دانشآموز هم داریم که به همۀ معلما میگه همۀ درسام بیست شده و فقط تو درس شما نوزده شدم. از هر کی نیم نمره یه نمره گرفته تا حالا. من ولی سختگیرم و جون به عزرائیل میدم و نمرۀ مفت به دانشآموز نمیدم.
هفت. نمرهها رو باید تو یه سامانه به اسم سیدا وارد کنیم. اگه ثبت نهایی کنیم هیچ کس حتی خودمونم نمیتون ...
ادامه مطلبما را در سایت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bnebulab بازدید : 19 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 11:42