۱۹۷۵- از رنجی که می‌بریم

ساخت وبلاگ

مامان زنگ زده برای نماز صبح بیدارمون کنه. می‌گم من هنوز نخوابیدم که بیدار شم. از شش صبحِ دیروز سر کار بودم تا هشتِ شب. بعد که رسیدم خونه بشور و بپز و بعدشم نشستم پای اصلاح برگه‌های امتحان که امروز که آخرین روز مراقبتمه تحویل مدرسه بدم. الانم کم‌کم باید صبونه بخورم و راه بیفتم. دوباره امروزم از شش صبح تا هشت شب سر کارم. این وسط یه کاری که وظیفه‌م نیست رو هم اداره سپرده انجامش بدم. چند روز پیش تو جلسه یکیشون برگشت گفت خیلی شانس آوردی که با دو سال سابقه انقدر بهت بها دادیم که چنین جایگاهی پیدا کردی که این کارو سپردیم بهت. ببین چقدر لطف کردیم که وارد این پروژه شدی. معلم‌های سی‌سال‌سابقه آرزوشونه همچین کاری بکنن. گفتم ۲ سال نه و ۶ ماه. بعد دیگه حرفمو ادامه ندادم، ولی تو دلم گفتم بها داشتم که بها دادین. لطف شما هم نه و لطف خدا. به شش ماه گفتنم خندید و گفت ببین حتی یه سالم سابقه نداری. باز تو دلم گفتم شما هم خیلی شانس آوردین که یکی مثل من خورده به پستتون که از علایق و مهارت‌هاش نهایت سوءاستفاده رو بکنید. توانمندی و سواد اون معلمای سی‌سال‌سابقه‌تونم دیدم تو این مدت. وسط سال به‌زور فرستادنمون سر کلاس، بعد مهارت نداشتنمونو تو سرمون می‌زنن. یادشون رفته کلاساشونو اولیا اداره می‌کردن. از همون معلمای بامهارتشون وقتی می‌پرسیدم از کجا دوره‌های ضمن خدمت رو بگذرونم می‌گفتن ما پول می‌دیم برامون انجام می‌دن. ینی پول می‌دن یکی جای اینا بره دوره و جای اینا امتحان بده. گواهی هم می‌گیرن تازه. الان بار اصلی طرح روی دوش منه، اون وقت منت هم می‌ذارن که تو طرحشون مشارکت دارم. منتو من باید بذارم که نه پولی بابتش خواستم نه حتی گواهی همکاری. بعد از جلسه داشتم اسنپ می‌گرفتم برگردم فرهنگستان. مبلغو نشونشون دادم گفتم ۲۰۵ تومن. تازه اگه بیاد تو این ترافیک. میگه چرا وام نمی‌گیری یه ماشین بخری؟ ماشین بگیرم که هر روز دو ساعتم اعصابم تو خیابونا و ترافیک له بشه؟ اجازۀ انتقال به اون منطقه‌ای که می‌خوام رو نمی‌دن. منطقهٔ محل سکونتم، محل تحصیلم، محل کارم. می‌گن چرا باید نیروی خوب و متخصص و کاربلدی مثل تو رو از دست بدیم؟ مگه چندتا معلم با مدرک دکترا داریم که تو کارِ پژوهش باشه؟ متوجه نیستن که این نیروی متخصص اگه هر روز چهار پنجش ساعتش تو مسیر هدر نره و ماهی چهار پنج تومن خرج رفت‌وآمدش نکنه، خیلی خیلی بهتر از اینی که می‌بینید عمل می‌کنه. می‌گم انقدر راهم دوره که دیر به فرهنگستان می‌رسم و کلاً به دانشگاه نمی‌رسم که رساله‌مو بنویسم تحویل بدم. خونهٔ همه‌شون نزدیک مدرسه‌ست. فقط منم که دورم. می‌گن این به ما ربطی نداره. قانونه و تعهد خدمت داری. میگن چقدر پرتوقعن این استخدامیای جدید. میگن ماها از روستاها شروع کردیم و انقدر غر نزدیم. میگن خیلیا آرزوشونه! وارد این فضا بشن و نمی‌تونن. و تو شانس آوردی که تونستی! این حرفا رو تو فاصله‌ای که منتظر اسنپ بودم می‌زدیم. گفتم جریمۀ انصراف از خدمتتون بیست میلیونه و من چند برابر اونو دارم هزینۀ رفت‌وآمدم می‌کنم. مهم‌تر از هزینه وقتیه که تلف میشه.

...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bnebulab بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 14 تير 1403 ساعت: 2:48